اندر حکایت «پرسونای کاربری» و «پرسونای مارکتینگ»

وقتی اولین پرسوناهای خود را ساختم، خوشحال بودم و سرمست از این موفقیت بزرگ! یک حسی شبیه شکست دادن «مانتین» توسط «پرنس اوبرین»! خیلی شاد، پرسوناها را پرینت گرفتم و به دیوار چسباندم. اما خوب، دیری نپایید که علامت سوال‌های زیادی بوجود آمد. عجیب بود، من طبق دستورالعمل‌ها پیش رفته بودم اما پرسونای من هیچ کاربردی در فرآیندهای بعدی تجربه کاربری نداشت. خوشبختانه پیش از اینکه مدیر پروژه، من رو به سرنوشت « پرنس اوبرین» دچار کند، متوجه اشتباه شدم.  ادامه خواندن “اندر حکایت «پرسونای کاربری» و «پرسونای مارکتینگ»”

پرسونا بسازید؛ «والتر وایت» هم با پرسونا شروع کرد!

جسی روی تخت بیمارستان افتاده بود و والتر در فکر انتقام و پس گرفتن پول از دست رفته … از اسکینی پیت پرسید: «در مورد توکو بهم بگو … هر چی میدونی رو بگو!». والتر اطلاعات نیاز داشت تا با شناخت کامل با طرف مقابل روبرو شود … این همان نقصی است که در کسب و کارهای ما وجود دارد. وقتی دقیقا نمی‌دانیم که کاربر ما کیست و چه رفتاری دارد، چطور می‌توانیم برای وی محصولی آماده کنیم و توقع داشته باشیم از آن استفاده کند؟ در نهایت والتر به هدفش رسید … شما هم اگر میخواهید حساب شده عمل کنید، ادامه مطلب را از دست ندهید. ادامه خواندن “پرسونا بسازید؛ «والتر وایت» هم با پرسونا شروع کرد!”

«طراحی کاربر محور» را از «دنیای غرب» یاد بگیریم

«خوب طراحی کاربر محور یعنی اینکه ما همیشه به فکر کاربر باشیم، دوستش داشته باشیم و براش محصول رو طراحی کنیم» در حقیقت این نگاه به «طراحی کاربر محور»، حتی به مراتب از نگاه ترامپ به سیاست خارجی آمریکا هم سطحی‌تر است. با شعارهای قشنگ، نمی‌توان محصولی کاربر محور تولید کرد. پشت هر عبارت، مجموعه‌ای از تکنیک‌ها نهفته است که آن را از «شعار» به «عمل» تبدیل می‌کند. چیزی که در سریال «دنیای غرب» به خوبی لمس می‌شود. ادامه خواندن “«طراحی کاربر محور» را از «دنیای غرب» یاد بگیریم”